۶/۰۶/۱۳۸۷

خرس قطبی + سس کچاپ

 


شما:"ممکنه این حرف من وحشیانه باشه و در نگاه اول نامربوط و غیر روشنفکرانه(!!) به نظر بیاد ؛ولی من با صراحت و بدون هیچ ابایی میگم:خرسهای قطبی رو باید گرفت,کشت,پوست کند,گوشتشون رو سرخ کرد و با سس کچاپ خورد.                           


این کار تاثیر زیادی در حل مسائل و مشکلات ما داره" 


ما:"احسنت .آفرین.واقعا به نکته ی خوبی اشاره کردید اتفاقا ..."  


 


-این روز ها معیار افراد برای گرینش جملات,میزان نامتعارف و دور از ذهن بودن ,وحشی و صریح بودن ,تطابق یا عدم تطابق با اصول روشنفکری روز جامعه و معیار ما برای تایید گفته های طرف مقابل مواردی مشابهه!


 


۶/۰۱/۱۳۸۷

Tiny Little People-part 1

همه فکر می کردن "پ" ,"ی" رو دوست داره. 


"پ" هیچ وقت نگفت "ی" رو دوست نداره صرفا چون حال نداشت بگه "ر" رو دوست داره.


 


نمیخواست بگه "ر" یه روز بدون هیچ توضیحی ول کرد و رفت.


نمیخواست بگه روزی نیست که از خواب بلند شه و به این فکر نکنه که چرا "ر" باید گند بزنه به تنها چیزی که میتونست ساعت های طولانی ترافیک رو قابل تحمل کنه.تنها چیزی که باعث می شد بتونه به جوکای بیمزه و دست دهم "ک" بخنده.تنها دلیلی که باعث می شد بخواد به آیدی کالر تلفنش نگاهی بندازه.


 


نمی خواست بگه هنوز بعد از این همه مدت نمیتونه شکلات تخته ای بخوره("ر" شکلات تخته ای دوست داشت).


نمی خواست بگه دیگه نمیتونه کتابای " ج" رو بخونه("ر" کتابای "ج" رو دوست داشت).


نمی خواست بگه هنوزم که هنوزه هر وقت اخبار ساعت 10 میگه : "فردا آسمان شهر "س" ابری همراه با بارش برف خواهد بود " یاد " ر" , شهرش و اینکه برف دوست داره میفته.


نمی خواست بگه "ر" تنها کسی بود که اجازه داشت باهاش فیلم ببینه.حتی باهاش پفک هم بخوره. حتی وسط فیلم اظهار نظرم بکنه."پ" این اجازه رو هیچ وقت به هیچ کس نمی داد. 


 


بزار همه فکر کنن "پ" ,"ی" رو دوست داره.لا اقل اون وقت کسی نمی فهمه "پ" چه قدر احمقه.لااقل اون وقت "پ" اونی نیس که ول شده.که گم شده.له شده.حل شده.


 


۵/۲۹/۱۳۸۷

Addiction transforming

*این پست و پست قبل از نوشته های قدیمیم هستن


معتاد اعتیادش رو ترک نمیکنه؛اعتیاد معتاد تغییر شکل پیدا می کنه:از چیزی به چیز دیگه ،از نوعی به نوع دیگه...؛


چهار پنج سال پیش یادمه به صدای قیژ قیژ مودم معتاد بودیم , صدایی که نمیشه توصیفش کرد ولی تمام اینترنت باز های اون روزا تا سر حد جنون عاشقش بودن.صدای قیژ قیژ مودم که میتونست منشا " ارتباط" باشه. کلی اتفاق .کلی پدیده


الان بعد از 5-4 سال دیگه به صدای مودم معتاد نیستیم؛قطعا چون دیگه اینترنت وسیله ی ارتباطیمون نیست .احتمالا چون دیگه اینترنت " پدیده " نیست و به مدد ای.دی.اس.ال مدت هاست که فاتحه ی" قیژ قیژ "خونده شده.حکما چون اینترنت دم دستی تر از اون شده که بشه بهش دل بست و کاروان سرا تر از اون که به روابط دیجیتالش امید


ولی از اون جا که ما " نیاز " داریم که به یک صدا معتاد باشیم این صدا جایگزین زنگ اس.ام.اس هامون شده.موبایل خیلی ها مون سال تا سال زنگ نمی خوره ولی روزی 10 تا 50 تا" دلیوری ریپورت" داریم


ویبره ی موبایلامون رو از 20 متری می شنویم چنان خودمون رو به سمت موبایل پرتاب می کنیم که گویا قاصد روزان ابری –داروگ مدرن- تو یکی از این اس ام اس ها پیداش میشه


به اس ام اس ها چنگ میندازیم و تغییر شکل اعتیادمون رو مزمزه می کنیم


باور داریم که تو یکی از این اس ام اس ها معجزه ای می شه به بزرگی معجزه ی کم تر شدن فاصله ها مون


و


سعی میکنیم که فراموش کنیم که چه قدر از بر قراری ارتباط,از رو در رو حرف زدن , از بودن


از


"شناخته شدن"


وحشت


داریم


"Disaster Called "Enlightenment

*این پست و پست بعد از نوشته های قدیمیم هستن


روشن فکرنمای عزیز!

با تو ام.با تو که یه جمله ی ساده رو نمیتونی کامل و بی دغدغه بیان کنی. با تو که هر لحظه در حال ارزش گذاری کلمات مورد استفاده ی خودتو دیگرانی.با تو ام که تمام جمله هات به ... ختم میشه .با تو که نمیتونی به چیزی فکر کنی و نگران نباشی که این تفکرت کدوم دیدگاه دو دقیقه پیشتو نقض میکنه.

با تو که حساب زمان از دستت دررفته. با تو که بعد از سه ماه هنوز به 87 عادت نکردی.

با تو که تنهایی .با تو ام که یه موقع می تونستی ببینی حالا هر چه قدر میخوای ، هر چی دست میندازی هیچی پیدا نمیکنی.

با تو ام که از ساعت 3 شب به بعد دیگه خوابت نمیبره.با تو که اکسیژن کم میاری.

با تو که یه موقع میتونستی خودتو تو هندسه پیدا کنی؛ حالا تو سیگار و لئورید و بکت و گدار و هزار ایسم و ده هزار کوفت و زهرمار دیگه گم شدی

با تو که تو جمعی و با جمع نیستی.با تو که همیشه یه چیزیت یه جای زمان گم شده.با تو که تو 22 سالگیت پیر شدی.

با تو که مدرنیته رو نقد میکنی ,سنت رو له و مذهب رو لگد

با تو که دلیلی بر توضیح نمی بینی.با تو که با تک تک جمله هات حکم میکنی. با تو که به کاریزما ت چنگ انداختی.با تو که این جمله ی من تو رو یاد "یک رباعی از خیام" میندازه.با تو که گفتار آدما رو اصلاح میکنی. با تو که خیال میکنی فکر میکنی.

با تو که اون وقتا که کوچیکتر بودی نیازی نبود دنبال معنای زندگی بگردی.اون وقتا که معنا از تو این قدر دور نبود.اون وقتا که هنوز این قدر سرکش نشده بودی که بخوای معنای همه چیزو درک کنی.


با تو که گیر افتادی

با تو که به هیچ فکر میکنی

با تو ام که فکر میکنی هیچکی شبیه تو نیست

با تو ام

.

.

.

با خودم



کاش میدیدیم که چه داستان تکراریی شدیم.

چه قدر شبیه هم...

چه قدر شبیه بقیه...




 

۵/۲۶/۱۳۸۷

19 تمام

بچه نموندیم. نتونستیم بمونیم.این قدر بزرگ نبودیم که بچگی رو تاب بیاریم.


امید داریم که به زودی دست از "سرکشی" بر داریم و "بشیم" همون چیزی که قرار بود بشیم.


امید داریم که در حد کمال بزرگ بشیم که برا بچه موندن خیلی دیر کردیم.


۱۹ سال تمام.


مبارکه .


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]