۸/۰۴/۱۳۸۹

شاعر ِ دروغگو

به شاعر اعتماد نکن رفیق!‏ شاعر، معتادِ کلمه است!‏ تو را پیدا میکند، تو را می سازد، تو را نمی بیند، تو را می بیند آن طور که می خواهد . از تو، تویی می سازد که تو نیست. تویی می سازد؛ بزرگتر از تو ، عمیق تر از تو ، غریب تر از تو ، قریب تر از تو.‏
‏بعید تر از تو‏.‏
تویی می سازد در خور کلمات زیبایش ، شایسته ی زیبایی کلمات!‏
‏شایسته ی خرج کردن کلمات!‏

به شاعر اعتماد نکن رفیق !‏
معتاد است!‏
به ریتم تند شونده ی کلمات کنار هم. به ضرباهنگِ ضربان (!) قلبش ، وقتی کلمات را کنار هم می چیند‏.‏
او را ببخش که نداشته هایش را با کلمات "داشت" میکند !‏

معتادیست ؛ معتاد به مُسَکّن کلمات!‏
سخت نگیر!‏



معتاد است

و

اعتیادش...‏

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]