۳/۰۴/۱۳۹۰
Unfamiliar Noise
چند هزار سال دیگر باید زندگی کنم، تا به صدای زنگ تلفن عادت کنم؟
۲/۲۲/۱۳۹۰
It Takes Time...
اگر کنسرت ویمبلدی کویین رو گوش کنین، سرِ تْرَکِ "آندر پرِشِر"، یه فاصلهی زمانی هست بین اینکه اینا قطعه رو شروع کنن و مردم بفهمن قطعه چیه! یعنی قشنگ از شروع قطعه تا اون لحظهی اوج هیجان ملت، رسما یه 3-2 ثانیه طول میکشه.
وقتی یه اتفاقی میافته، بسته به شدت واقعه، یه مدتی طول میکشه تا بفهمیم چی شده. یعنی از وقتی که خبر رو میگیریم تا وقتی که آنالیزش کنیم و عمق خبرو درک کنیم، یه بازهی زمانی هست که تو این مدت تمام گیرنده های حسی بدن مختل میشه.
که من به بازهی دریافت تا درک میگم،وضعیت گذر.
تا حالا چیزی وحشتناکتر از این برهوت زمانی تجربه نکردم!
تا حالا چیزی وحشتناکتر از این برهوت زمانی تجربه نکردم!
۲/۱۵/۱۳۹۰
احتمالا کل چیزی که از این کارآموزی باسمه ای عائدم خواهد شد، همین لاک غلط گیریه که از رو میز سرپرستم کش رفتم!
اشتراک در پستها [Atom]