۹/۰۹/۱۳۸۸

حماقت

 
حماقت مگر چیست؟

کلی تلاش میکنی/کلی تلاش می کنن که بفهمی چیزی احمقانه است.دیدگاهی/باوری/برخورد تو/برخورد کسی
دیگه/روندی/مسیری/آرمانی

قبول نمی کنی...نمی فهمی .که اگر بفهمی که دیگه حماقت نیست...حماقت، کار احمقانه ایست که فاعل نه تنها که نمیخواد احمقانگی کارش رو باور کنه که در اهتمام به این "چیز" احمقانه از هیچ تلاشی هم فروگذار نمیکنه

زمان باید بگذرد،تا روزی،بدون هرگونه تلاشی بفهمی چه قدر کارت احمقانه بوده و تو نمی خواستی باور کنی...یه روز که همین جوری نشستی ,پاتو انداختی رو پات و هیچ کار خاصی نمیکنی ؛کل جریان در عرض 3-2 ثانیه از جلو چشمات بگذره و تو ببینی چیزی که عمرتو گذاشتی بابتش ...له کردی خودت رو به خاطرش،احمقانه بوده


حماقت مگر چیست؟
اهتمام به عملی احمقانه ،بدون دیدن وجه احمقانگی آن



حماقت کردم که خواستم برا چیزی که از هیچ منطقی پیروی نمی کرد ,فرمول ریاضی بنو
یسم



۹/۰۲/۱۳۸۸

همکار

 از دانشگاه میام بیرون.کتاب جلد گالینگور سنگینی دستمه که بزرگ،طلاکوب روش نوشته :سازه های فولادی
به خودم فحش میدم که به خاطر نیم صفحه مجبور شدم چیز به این سنگینی رو بزنم زیر بغلم ببرم دانشگاه.به میرقادری بیشتر فحش می دم که یه همچین کتابی نوشته و تازه این مرثیه دو جلد دیگه هم ادامه داره.
از کنار ساختمون در حال ساختی رد میشم .از معدود بنا هایی که تو تبریز، به جای بتن آرمه داره اسکلت فلز ساخته میشه. کنجکاو نگاه میکنم,سعی میکنم ذخیره ی نه چندان زیاد دانش فولادیم رو محکی علمی بزنم.شماره تیری,شکل مقطعی,نوع جوشی...هر چیز امیدوار کننده ای که حاکی از درکی هر چند کم ،از یه درس سه واحدی باشه
جوشکار,پسر جوونیه.فاصله اش ازم زیاد نیست.از جلوش که رد می شم دست از کار میکشه و نگاه میکنه.چند ثایه ای مکث میکنه .رو کتاب دقیق میشه.5-4 متر که ازش دور میشم داد میزنه
!!!..."چه طوری همکار؟"



۸/۱۲/۱۳۸۸

به نظر شما اگه من این کی-بورد فراسو که موقع تایپ صدای تق-تق خوبی میده از سایت بلند کنم و به جاش کی-بورد بنجل ِ کامپکتِ یو-اس-بی ه متالیکم رو به دانشکده عمران هدیه کنم,کسی ناراحت میشه؟
کسی میفهمه؟

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]