۷/۱۹/۱۳۸۸

هر کدوم تو یه دستشون یه چیزبرگره و با دست آزادشون دستای همو گرفتن. روی همبرگرا پر سس دو رنگه.دختر به نون ساندویچ گاز عمیقی می زنه.سس به همراه قسمت جالبی از مخلفات بیرون می ریزه. دختر دست پسر رو ول می کنه تا محتویات بیرون ریخته شده رو با دو دست جمع کنه و سر جاش هل بده.کاهو و پنیر رو بر میگردونه سر جاش تو نون.یه آن می خواد انگشتاشو لیس بزنه که بعد منصرف می شه و با دستمال کاغذی پاک می کندشون.یادش می ره دستشو به زیر دست پسر رو میز منتقل کنه .با دو دست ساندویچ رو می گیره و از تسلطی که بر چیز برگرش پیدا کرده , رضایتمندانه لبخند می زنه.
پسر ,خوردن چیز برگر رو ول میکنه .چند ثانیه دختر رو نگاه می کنه بعد میگه:یه دستی بخورش.مهم نیس بریزه رو میز یا کثیف شه...میخوام دستت رو بگیرم...

 هیوا-تجریش
پنجشنبه



نظرات:
نمیدونم منو یادت میاد یا نه؟
اون یکی بلاگ کامنتی چند ول داده بودم در نظردانیت.
اگه جنبشو داری میخوام دوباره بگم که دوست داشتنی مینویسی.بقیش باشه واسه بعد.
(یسیار کامنت مزخرفی بود.ازونا که نگی بهتره.ولی حتما صحبتی مفصلتر خواهیم کرد.به جان خودم.)
 
فرانک تو بودی برا تولدت از اینا می خاسی؟ بیا
http://theartofjordan.blogspot.com/2009/10/for-love-of-typewriters.html
 
پسره زیاد به نظرم احساساتی شده! خب ساندویجشو بذار بخوره دختره مردم بعد حالا دستشو می کیری!
 
عجب دقتی به خرج دادین تو توصیف این قضایا!
 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]