۴/۲۵/۱۳۸۸

Useless experiences /part 2

بارها شده بگم یا فکر کنم این داستان عینا شبیه یه داستان دیگه است.وضعیت یکی شبیه وضعیت اون یکی ه.فلان آدم شخصیتا شبیه بهمان آدمه.این برهه ی تاریخی کاملا شبیه فلان برهه ی تاریخیه.     بارها و بارها شده که آدما رو دسته بندی کنم.دسته ای که این طورن؛دسته ای که اون طورن.تیپ یک,تیپ دو.آدمایی که موقع حرف زدن مکث می کنن و آدم هایی که مسلسل وار حرف می زنن.گروهی که قاطی می شن و گروهی که دور می گردن .آدمایی که خونسردن و آدمایی که زود عصبی میشن.از فلان کاری که فلان کس می کنه منظورش اینه و اون نیست .افراد  تیپ یک با تیپ دو کنار نمیان ؛افراد تیپ 7 با تیپ 12 نمی سازن.از فلان چیز فلان طور باید نتیجه گرفت .آدما ی گروه 5 در شرایط  "ج" کوتاه نمییان و الی آخر...


 داستانی که هر کس داره؛ میلیمتری با داستانی دیگه فرق میکنه.همین میلیمترها ,بک گراند هایی که فرد داره ,شرایطی که توش بوده ,وضعیت روحیش ,استیتی که انتخاب میکنه ,کتابایی که خونده ,کتابایی که نخونده,روزمره های کوچیکش, بقال سر کوچشون همیشه حداقل ذره ای با موارد ذکر شده ی یکی دیگه فرق می کنه.


این جاست که داستان ما,تجربیات ما,مقایسات ما به هیچ دردی نمی خوره.که دردی رو دوا نمیکنه.تجربیات ما حتی به درد خودمون هم نمی خورن چون ما هیچ وقت شرایطی مشابه چیزی  رو که قبلا توش بودیم  تجربه نخواهیم کرد و آدمایی مشابه افرادی که قبلا می شناختیم نخواهیم دید.


هر چی بیشتر آدم بشناسیم, بیشتر ببینیم , بیشتر بدونیم, می بینیم که نتیجه هایی متفاوت و حتی متضاد برای یه انتخاب واحد امکان پذیره.هر چی بیشتر بشناسیم بیشتر می فهمیم که تلفیق مختلفی از ویژگی های شخصیتی امکان پذیره.می بینیم که نتیجه ای که میشه از یه انتخاب گرفت؛مستقل از اتفاقات قبلی و خواسته یا برنامه ریزی ماست.


ما برای زندگی مطلقا الگویی نداریم,در انتخاب و تصمیم گیری کاملا تنهاییم و فقط می تونیم امیدوار باشیم که بعدا از انتخاب هایی که کردیم متاسف نشیم.


Useless experiences /part 1:finding your made-in-heaven pair of shoes*


نظرات:
سلام
یه کلاسی می رفتم اونجا بود که فهمیدم آدما خیلی شبیه همن با مشکلات شبیه و خوشیای شبیه و ..... کلا دردها و شادیها شون مشترکه. هر چند که خودمو نو همیشه تافته جدا بافته میدونیم .اما حق با توست .نمیشه از تجربیات زیاد تو موقعیات مشابه استفاده کرد. تصمیم گرفتن تو موقعیتهای حساس خیلی سخته

 
من يك چيزي رو خوب ميدونم كه آدمها همشون در يك چيزهايي مشتركن ، همگي محتاج كمي شنيده شدن و اندكي مهرباني اند. اين الگوي من در برخورد با آدم هاست ، چه بسيار بدهايي(!) كه در مقابل اين رفتار در حق ما خوبي خواهند كرد
 
منطقاً آدمها زمین تا آسمون با هم فرق می کنن. منطقاً آره...اما واسه من تو زندگی آخرش باز همون جوری بود که: تجربه فرای علم و حتی منطقه...به درد خورده.
 
سلام
نوشته هات رو خوندم جالب بود.لطفا سری هم به وبلاگ من بزن و نظر خودت رو در مورد نوشته من با عنوان اگزیستانسیالیسم مکتب انسانیت بده.ممنون.موفق باشی
 
i do agree
 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]