۱۲/۱۶/۱۳۸۷

My Friend's Friend Isn't Necessarily My Friend

دوستی درباره ی این می گفت که موبایل چه طور روابطشو از چارچوبی که دوس داره خارج کرده و باعث شده بیش از حد در دسترس باشه...در دسترس بودنی که اینترنت ایجاد کرده به مرتب از شرایطی که موبایل ایجاد  میکنه قابل تحمل تره.موبایلا رو می شه خاموش کرد ؛اینترنتو چی کار کرد؟


دوست از این حرفی نزد که به لطف اینترنت , به لطف این صمیمیت مضاعفی که اینترنت تصمیم گرفته ایجاد کنه همه بیش از حد در دسترس شدن. 


این اورکات ,360,facebook,goodreads,deviantart بیش از این که ساختاری متفاوت داشته باشن  جایی هستن برای "وصل شدن"و "ارتباط داشتن". 


جالب این جاس که از این طور ریخته شدن روابطمون تو اینترنت استقبال هم می کنیم.نداشتن حریم خصوصی,نخواستن داشتن حریم خصوصی,ترس از داشتن هر چیز خصوصی,وحشت از ثانیه ای تنها موندن,وحشت از این که بالاخره تو یکی از این صفحه ها اون اتفاقی که معلوم نیست چیه بیفته و ما تو بازی نباشیم  آن چنان همگانی شده که به سرعت میپریم تو هر سایت اجتماعی با هر اسم غیر عادی که داره 


این که اینترنت این حقو به خودش میده که بر مبنای تعداد ایمیلای تو به کسی حد روابطتو با طرف تخمین بزنه,این که هر جا میری پیغام you might know…you might also like to send message to…you can also connect to می خوره تو صورتت ,این که ظرف 3 ثانیه میتونی کل آدرس-بوکت رو Import کنی ببینی کیا به همون جایی که تو سر می زنی سر زدن,این که می تونی دوستای دوستات رو هم Import کنی ,این هرج و مرج گند زده به هر چی ارتباطه,این هرج و مرج روابطی ایجاد کرده که معلوم نیست باید باهاشون چی کارکنیم. معلوم نیست تا چه حد حق داریم خودمونو تو زندگیا ی مردم پرتاب کنیم ,معلوم نیست تا چه حد حق داریم خودمونو" صمیمی" بدونیم


 این اورکات ساختن بعد از اورکات به 360 حمله کردن بعد... و بعدتر...صرفا تلاشیه برای شناختن و شناخته شدن از پشت همین interest that I recommend ها .از پشت همین کنتراست  رنگهای 360.تعریف شدن به وسیله ی "حلقه های ارتباطی".


 این بیماری ساختن پروفایل ,این ضرورت بر پر کردن لیست هزار چیز ریز شخصی نامربوط که تو رو توصیف میکنه برای دیدن یک کلیپ ،برای استفاده از یک متن،برای گذاشتن یک کامنت چیزیه که همه به رسمیت شناختیم .


سابقا مسنجری بود که میتونستی اگه حال داشتی و حال داشت سلامی بکنی؛سلامی بشنوی.چه خبر ساده ای بگی؛روزمره ی ساده ای بشنوی.نه مثل حالا که گپ زدن تعطیل شده.اینترنت بازای امروز اصلا چت رو نمیشناسن . قبلا پروفایلی نبود که جای تو حرف بزنه ؛ امروز حرف زدن لازم نیست.لازم نیست بگی دیشب slumdog millionaire رو دیدی و پسندیدی ؛بلست کن همه می فهمن...لال میشی ,گنگ می شی,دور ,دور تر و یادت می ره تلفن هم وسیله ی ارتباطی بود.BG  متناسب با حالِت انتخال میکی و یادت میره email هست .لازم نیست کامنت 360 بذاری که هر کی میگذره اظهار نظری بکنه و تخمینی از تو و روابطت بزنه.


یادت میره که سابقا وقتی دلت واسه کسی تنگ میشد این قدر بهش نزدیک بودی که ایمیل بزنی بگی " دقت کردی دلم تنگ شده ؟" و بدونی که می دونه وقتی دلت واسش تنگ می شه قرار نیس "دل هیچ جور دیگه ای گشاد بشه" ،این دل برای 150 نفر کانتک 360 ات به صورت موازی تنگ نمی شه .نه مثل حالا که بلست کنی .عمومیت رو شاهدی بگیری بر دل تنگیت که مخاطب این بلست ها گم می شن ؛هم از منظر تو ,هم از منظر مخاطب.


که این عمومی نوشتن احساس شاهد بر چیزی نیست .وقتی همه چیز عمومی میشه احساس تو خورد تر چیزیه که ارزش فکر کردن داشته باشه.


 ...


تو برف راه میریم .کافیه یکی موقع راه رفتن سرش پاین باشه ؛خواسته یا نخواسته کل مسیرتو پیدا میکنه.خوسته یا نخواسته مسیرای متقاطع و موازی زیادی رو می بینه.


کسی تو اینترنت گم نمیشه.همیشه می مونی .معلق.تو همینfacebook,Scribd,goodreads ,هر وقت لازم باشه یکی می تونه پروندتو بکشه بیرون


 


*کم پیش میومد که نوشتن چیزی که می خوام بگم این قدر برام سخت باشه...شاید ۵ بار از اول تا آخرشو نوشتم...این که چه قدر شبیه چیزی که می خواستم بگم شده؛چیزیه که هنوز نمیدونم.


نظرات:
قبول دارم که ترس از تنها موندن باعث میشه که خودمون رو پرت کنیم ولی نهایتا مقدار معلق شدن بستگی به خودمون داره به اینکه چقدر به خودمون بها میدیم و واسه دیگران ارزش قائلیم
 
وقتی همه چیز عمومی میشه ....
 
خیلی حرف دل بود. خیلی این حرفا تو دلم بود که کلمه کردی! من هم جزئ همونام که حریمشون دیگه شده 360 و فیس بوکو...! ناراحتی ها با رنگ پیج می شن و خوشالیا با بلست! و البته راه فرارو بلد نیستم و آه می کشم
 
موافقم باهات اینجوری یه جورایی هیچی واقعی نیست. خیلی وقته کشیدم کنار از این به روز بودن حتی تا حالا مقاومت کردم عضو فیس بوکم نشدم ولی نمی دونم اینم خوبه یه نه! راستی من خیلی وقته دورادور می شناسمت و اینجا رو می خونم ولی کلا کامنت گذار خوبی نیستم همینه که تا حالا ندیده بودیم ;) سلام
 
movafegham! manam too fekresh boodam ye hamchin chizi benevisam* vali ba nazaret dar morede chat movafegh nistama, hamoonam ye kooftie mese baghieye koofta! *che behtar ke to in karo kardi !a
 
نمی خوام از عبارت روی اعصاب "جالب بود" استفاده کنم ولی جالب بود!
دیگه خودمونم نمی دونیم کی آشناست، کی غریبه، کی برامون ارزش قائله و برای ما میاد، کی رهگذره و راه میاردش!
 
ببین فران، یعنی هیچ کی قدر من نفهمیده این متن رو ؛ حتی خودت!
منم پا شدم اومدم این دوره دور ، اما انگار همونجام که بودم.
یه ماه پیش انقلاب کردم تو 360 گم و گور شدم. بعد هم فیس بوکم رو بهینه کردم کمی دلم خنک شد...حالا دارم فکر می کنم کلاً خودمو راحت کنم! جسارت می خواد...
 
نمیدونم این پست مال کیه ! اینجاش جالب بود "نداشتن حریم خصوصی,نخواستن داشتن حریم خصوصی,ترس از داشتن هر چیز خصوصی,وحشت از ثانیه ای تنها موندن,وحشت از این که بالاخره تو یکی از این صفحه ها اون اتفاقی که معلوم نیست چیه بیفته و ما تو بازی نباشیم "

من شخصا تو این پیجا دنبال حریم خصوصیم ! نه دنبال یه جور استقلالی که بکوبمش تو صورت همه ! اه جونم در اوند با تایپ فارسی!:د
 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]